my lovestories

ساخت وبلاگ
c.R رود اشکم که به دریاچه ی غم می ریزد  خوابم از حالت چشم تو به هم می ریزد گریه ام مثل خودم مثل غمم تکراری ست  بسته ی خالــی قرصم پُر ِ از بیداری ست  بسته ی خالـی یک پنجــــره در دیوارش  بسته ی خالی یک زن وسط ِ سیگارش  بسته ی خالی خورشید ِ به شب تن داده  بستــه ی خالــــی یک خانـه ی دور افتاده  بسته ی خالی یک عاشق جنجالی تر  بسته ی خالی یک صندلـــی خالی تر  بسته ی خالی تبعید که در سیبت بود  بسته ی my lovestories...ادامه مطلب
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : تراژدی,فافا, نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 23:20

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

my lovestories...
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : آرزوهات, نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 23:20

نامهربان زندگی ! سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۶ • 0:20 یبار تو مدرسه یه نفر دیوان حافظ آورده بود که زیر هر غزل  چندجمله ای توضیح به عنوان فال نوشته بود  بچه ها جمع میشدن دور و برش تا براشون فال گرفته بشه .. ایکس یکی از دوستای سال بالایی من بود (عادت دارم با بزرگتر از خودم بپلکم ) بهش گفتم بیا بریم فال بگیریم گفت :همین حافظه که منو بدبخت کرده اگه به حرفش  گوش نداده بودم و رک وپوست کنده میرفتم my lovestories...ادامه مطلب
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نامهربان,زندگی, نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 23:20

***** همیشه دوست داشتم در مورد دو تا رمانی که نمیدونم با تکیه به کدوم دانش و سواد شروع به نوشتنشون کردم و بعدها که دچار خودناکامی فجیعی شدم رهاشون کردم صحبت کنم... ادامه حرفام درمورد اوناس و اینم یه تیکه از همون داستانیه که حرفشو زدم ... آفتاب وسط آسمون خیره شده بود به خیابون خلوت دنبال کردن خط های سفید خیابون با فس فس اتوبوس  و غرولند های راننده اتوبوس وقتی به آخر رسید که داشتم نزدیک ایستگاه نزدی my lovestories...ادامه مطلب
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : قرار,نویسنده, نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 23:20

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

my lovestories...
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : باید,بخندم,هنوز,غمگینم, نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 23:20

بیا سناریویی که نوشتم را بخوان البته حق هم داری  اگر اخم کنی و دلبرانه دوری کنی ازم میدانی .... چیز تازه ای نیست به جز همین زخم های کهنه  که سرباز کرده اند  و هرکاری میکنم بند نمی آید خون دردش اصلا چرا بخوانی  بیا خودم برایت تعریف میکنم میدانم حوصله شنیدن نداری اما من میگویم   از لحظه لحظه هایی که در اشک هایم  لبخند و سعادتت را آرزو کردم میدانی چه آورد بر سرم غم این خواستن و نداشتن؟ بی طاقت شده  ا my lovestories...ادامه مطلب
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : دوست, نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 23:20

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

my lovestories...
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 12:46

نامهربان زندگی ! سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۶ • 0:20 یبار تو مدرسه یه نفر دیوان حافظ آورده بود که زیر هر غزل  چندجمله ای توضیح به عنوان فال نوشته بود  بچه ها جمع میشدن دور و برش تا براشون فال گرفته بشه .. ایکس یکی از دوستای سال بالایی من بود (عادت دارم با بزرگتر از خودم بپلکم ) بهش گفتم بیا بریم فال بگیری my lovestories...ادامه مطلب
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 12:46

نقل خاطره بعد ازمدتها که رفته بودم باشگاه و  تمرین سخت بعد از  هفت هشت ماه پشت میز نشینی و پادشاهی در عالم کنکور  حسابی خسته و کوفته جوری که سعی میکردم تعادل موقع راه رفتنمو حفظ کنم با هم باشگاهیام از سالنمون زدیم بیرون ..  یه پیرمرد سرحال و بقول این اونورآبیا هندسم (handsome) نشسته بود کمی اونور تر my lovestories...ادامه مطلب
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 12:46

*****همیشه دوست داشتم در مورد دو تا رمانی که نمیدونم با تکیه به کدوم دانش و سواد شروع به نوشتنشون کردم و بعدها که دچار خودناکامی فجیعی شدم رهاشون کردم صحبت کنم... ادامه حرفام درمورد اوناس و اینم یه تیکه از همون داستانیه که حرفشو زدم ... آفتاب وسط آسمون خیره شده بود به خیابون خلوت دنبال کردن خط های س my lovestories...ادامه مطلب
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 12:46