خودم از رفتگانم

ساخت وبلاگ

آملیا: «من مجبورم برم.»
ویکتور: «من مجبورم بمونم.»
آملیا: «قصّهٔ زندگی من همیشه اینطوری بوده.»
ویکتور: «منم همینطور.»

 

بذا ازت یه عکس بگیرم: بگو سیییب 

my lovestories...
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت: 4:31