یه عشق قدیمی اما تازه

ساخت وبلاگ

ازونا بود که با حرفاش از داعش عاشق میساخت 

ولی خب اینجوری نبود که الکی فقط حرف بزنه

هر حرف با محبتی که میزد معلوم بود از ته دل بوده

سوسول نبود ولی به موقعش خوب بلد بود بچه بشه ..

از پشت تلفن میتونست حتی بفهمه چه حالیم..... 

ولوم صداش هیچ وقت از یه سطحی بالاتر نرفت 

هیچ وقت یادم نمیاد باهام بد حرف زده باشه حتی تو اوج دعوا

حتی تو اوج گندی که زدم !

بقول این گفتنی:از گل نازکتر بهم نگفت هیچوقت

حتی مطمعنم اگه الان زنگ بزنم بهش خیلی محترمانه خیلی مهربون باهام حرف میزنه

مثل پسرایی که از دور و نزدیک میشناختم نبود

میدونست کی شوخی کنه کی جدی باشه

کی لوسم کنه کی برام لوس بشه

اونقدری خوب بود که دیگه هرکی میاد سراغم ردش میکنم 

زیاده خواه شدم

همیشه بیقرارم بود و همیشه ارامش وجودم 

هیچ وقت حس نکردم خستش کردم

بس که بهم اهمیت میداد

بس که بهم ارزش میداد 

همیشه واسم وقت داشت

دختر دور وبرش زیاد بود ...

مهمونی هم زیاد میرفتن .....خودش خانوادش

تنها با دوستاش

ولی مطمعن مطعن بودم با هیشکی رابطه جدی وعاشقانه نداره

میدید دختر تو مهمونی شبونه تنهاست میبرد میرسوندش

ناراحتم میکرد این قضیه !راستش باورم نمیشد یه پسر بدون هیچ خواسته ای یه دخترو برسونه نصف شبی

الانم راستش به اون یه موردش شک دارم...

ولی یادم نمیاد اون  همه ساعت که باهاش حرف میزدم یبار پشت خطی بیفته براش !!!!!

یادم نمیاد اون بخواد خدافظی کنه ..تا من قطع نمیکردم نمیرفت

حتی دو سه برا پیش اومده بود گوشیش باتری خالی  کرده بود

فوری از خونه شون یا گوشی دوستش زنگ زده بود

جنتلمن واقعی خلاصه شده بود تو این پسر !!!

وقتی میخواست یه چیزیو تعریف کنه میخواست سه ساعتم طول بکشه با جزییاتش تعریف میکرد

خوب هم گوش میکرد.... هیچ وقت ندیدم جنس مذکری که به این آرومی تو این سن باشه

دیدم مردای آروم.یکیش پدر خودم..ولی تو سن چهل پنجاه سالگیشون

نه بیست و سه..بیست وچهار سالگیشون...

نمیدونم چرا دارم اینارو مینویسم

 

نه اینکه هنوزم امیدوارم که دوباره از اول ..

نه خب امکان نداره

تموم شده برای همیشه

آسون باور نکردم

راستش باور نمیکردم

خودش بهم قبولوند ..خودش حالیم کرد بهم

که رابطه ما  احمقانه تر ازونی ه که اگه ادامه پیدا کنه بشه گندشو جمع کرد

ازونایی نبودم که بخوام خوکشی کنم و دپ شم و پدر طرفم دربیارم

خیلی آروم خدافظی کردیم

بیشترشم بخاطر من بود اون فقط ده درصد مقصر بود

اونقدری کج خلقی کردم که راضی شد 

یجور مرضه

یجور خودآزاری

شایدم میدیم متعلق بهم نیستیم

آخرش بهم گفت هرموقی خواستی حرف بزنیم زنگ بزنا

ولی نه به کسی که باهاش رابطه عاشقانه داری

به یه دوست معمولی زنگ بزن...

همیشه میدونم یکی هست هرموقع بخوام میتونم روش حساب کنم

جمله های دقیقش یادم نیست ولی مفهومش این بود

ولی زنگ نزدم هیچوقت....

فکر میکردم بااون حرفش میخواد تحقیرم کنه

ولی بهم گفت : حتی اگه زن و بچه هم داشته باشم دوستت دارم

این دوست داشتنو هم هزاردفعه برام ثابت کرد

من ازش نخواستم 

خودش با کاراش با اهمیت دادناش با عشق ومحبتش

الکی نمیگفت.میدونستم پاک تر ازون حرفاس

بیشتر از من اون گریه کرد..اینو میدیدم حس میکردم

از آف و آن شدنای تند و زورکیش .... از پی ام نداناش تو گپای اشتراکیمون

از پستای اینستاگرامش

که آخرشم خسته شدم از چک کردنش و دلت اکانت زدم

هیچ وقت خستم نکرد .. بهش میگفتم تنهام بذار میدونست منظورم چیه 

میدونست کی باید واقعا بره کی باید بمونه  

خودش میگفت تو میگی ف من سه بار فرحزادو دور زدم اومدم

درکنار همه اینا خیلیم احترام براش مهم بود

خیلی دیدم رابطه هایی که تو هفته دوم محتوای چت واس ام اس طرف اینه:

چی پوشیدی ؟ بقیشم که...

ولی اون اینجوری نبود.....نه که ازش الکی تعریف کنما نه !

تو تمام این مدت با همه عشق ومحبت خالص ورمانتیکش

هیچ وقت حس نکردم داره ازم سواستفاده میکنه

یجوری بیشتر از سنش حالیش بود.....

ازونایی که اونقد مرده که میشه راحت کنارشون زن بود ! 

براش همیشه دعا میکنم

چیزای زیادی بهم یاد داد

گاهی فک میکنم بهش ..میبینم واقعا دوسم داشته

نمیگم عشق آتشینی که بدون من بمیره..... نه

ولی هیچ وقت اون امنیت و آرامش ..مهر ومحبتی که ازون دیدم

هیچ وقت هیچ جا پیداش نکردم.

دلم براش تنگ.......نمیدونم شاید میشه

ولی خب خودم خواستم و راضی هم بودم وهستم

برای هم نبودیم ما

تفاهم خودمون ؟متجاوز از هزار درصد

تفاهم اجتماعی و خانوادکی و مذهبیمون؟ متجاوز از منفی هزار درصد

ولی وقتی فک میکنم 

اگه یه اتاقی باشه

پره آدمایی که میشناسم حتی مجازیاش

حالم خوب نباشه

تنها کسی که میخوام تو بغلش های های گریه کنم اونه 

یکی از تصویرای تلخ ذهنیم اینه که

آینده نه چندان دور

شاید در گذرگهی..کویی کوچه ای ...خیابانی ...

او باشد و یارش...دخترش در آغوشش

من باشم و یارم...دست پسرم در دست پدرش

مهتاب بازی کند با چشماهایمان

پسرم بدوعد سمت خیابان 

من صدایش کنم..

تو برگردی دنبال صدا که ببینی چه کسی بود صدایت زد

همسر خوبی خواهی بود شک ندارم

پدر خوبتر شک ندارم

مادر خوبی میشوم میدانم

همسر خوبی هم شاید ...

اما کجا جا گذاشتیم عشق شیرین و جذاب جوانی مان را

لای چت های بی انتهای شبانه زیر پتو ..با چشمای نیمه باز

یا پشت تلفن و نفسهای گرممان که میخورد به صورت هم ؟

یا شاید در میان حرفهای دیگران 

میدانی ای عشق؟

خوشبخت باش.. آنقدر که دنیا کور شود 

کور شود که نخواست باهم خوشبخت باشیم

 

 

سعدی بخونم یا حافظ 

سر هیچ شعری اینقد گریه نکردم

 

ایذن وئر توی گئجه‌سی من ده سنه دایه‌گلیم

ال قاتاندا سنه مشاطّه تماشایا گلیم.

سن بو آیلی گئجه‌ده سئیره چیخان بیر سرو اول.

ایذن وئر من‌ده دالینجا سورونوب سایه گلیم.

منه ده باخدین او شهلا گؤزوله ، من قارگون،

جورئتیم اولمادی بیر کلمه تمنّایه‌ گلیم.

من جهنم‌ده ده باش یاسدیقا قویسام سنیله ،

هئچ آییلمام کی دوروب جنّت مأوایا گلیم.

ننه قارنیندا سنله ائگیز اولسایدیم اگر.

ایسته‌‌مزدیم دوغولوب بیرده بو دونیایا گلیم.

سن یاتیب جنتّی رؤیادا گؤرنده گئجه‌لر،

من ده جنتّده قوش اوللام ، کی او رؤیایا گلیم.

قیتیلیغ‌ ایللر یاغیشی تک قورویوب گؤز یاشیمیز،

کوی عشقینده گرک بیرده مصّلایه گلیم.

سنده صحرایه ماراللار کیمی بیر چیخ نولوکی ـ

منده بیر صئیده چیخانلار کیمی صحرایه گلیم.

آللاهیندان سن قورخماییب اولسان ترسا،

قورخورام منده دؤنوب دین مسیحایه گلیم.

شیخ صنعان کیمی دونقوز اوتاریب ایللرجه،

سنی بیر گؤرمک اوچون معبد ترسایه گلیم.

یوخ صنم ! آنلامادیم ، آنلامادیم ، حاشا من ،

بوراخیب مسجدیمی ، سنله کلیسایه گلیم!

گل چیخاق طور تجلاّیه ، سن اول جلوهٔی طور،

من‌ ده موسا کیمی اول طوره تجلاّیه گلیم.

شیردیر شهریارین شعری الینده شمشیر،

کیم ، دئیر من بئله‌ بیر شیریله دعوایه‌ گلیم ؟

 

 

 

my lovestories...
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 4:59