چه فرخنده شبی ست امشب ..واسه دل خودم فقط

ساخت وبلاگ

آخر همه چیز برام همیشه ناراحت کننده بوده 

باور نمیکنید حتی آخر سختی ها

مثل اینکه دل میبندی به یه چیزی 

یجور عادت 

حتی اگه اشتباهه

آخر مدرسه دلگیر بودم

آخر اردوی قهرمانی کشور 

آخرین امتحان فاینال کلاس زبان 

آخر رفاقتا

آخر مهمونیا

آخر قدم زدن با مامان تو خیابونای شهر 

آخر رابطم با .....

روزای آخر کنکور با اینکه...

خسته تر از همیشم

نا امیدتر از همیشه

زشت تر از همیشه

ناراحت تر از همیشه

بی حوصله تر از همیشه 

عصبانی تر از همیشه 

دلگیرم از تموم شدنشون

انگاری عادت کردم به استرس به تست زدنا به اعصاب خورد شدنا

به نکته های مبهم...

به گریه کردن سر فیزیک و عاشق شدن سر شیمی .......

مسخرست اگه بگم سال پیش  بیشتر بخاطر اینکه از تغییر میترسیدم

انتخاب رشته نکردم

ولی هنوزم میترسم 

امیدوارم یه رشته ای قبول بشم که مجبور باشم شبانه روز درس بخونم

انگاری معتاد شدم به استرس

پشت میز نشستنا

 عینک کثیفی که اونقد سرم گرم بوده که یادم میره پاکش کنم

به نسکافه های تلخ وچایی های سرد شده

معتاد شدم به کتابام.....

نمیدونم چرا اینقد مسخره بازی درمیارم؟

همه دوس دارن خلاص بشن ازین روزا

من از این روزا ..تموم نشده دلگیرم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

فکر میکنم مدتیه...

به روزای تنهایی گذشته 

به شب هایی که هرکاری کردم بازم شب بودن وسیاه

به تلخی های هر روز 

کنایه ها مسخره شدن ها مقایسه شدن ها 

هر شب نا امید خوابیدن وصبح بعدش مثل کسی که مطمعنه رتبه یک میاره بیدار شدن ها

به غر زدن ها ..دعواهام با خودم 

تستایی که اشکمو در آوردن ...

مسیر کتابخونه تا خونه

بحثایی که میکردم با دوستام سر درسا

به حواس پرتیام موقع حرف زدن با مامان وفکر کردن به مسعله های بیجواب ذهنم

به چاق شدنایی که انگار به هر صفحه کتاب لیپید زدن

درسته کم گذاشتم خیلی جاها

ولی می ارزید ..

آخرش شاید بدتر از سال پیش بشه رتبم

آخرش شاید نشه اونی که میخواستم

ولی مطمعنم مطمعنم من بهترین انتخابو کردم برای یکسال بیشتر تلاش کردن

چون از اون آدم ضعیف خودناباور احساساتی زودتصمیم گیر زودرنج وغیر  منطقی 

کسی مونده که جز یک نفر نه به کسی تکیه داره

نه از کسی چشمداشتی 

دیگه اون حرفایی که بخاطرش ساعت ها گریه میکردم

میخندونتم

اون آدمایی که توی زندگیم جزو زاید بودن نیستن

من الانم

کسی که میدونه روحشو یه ذره هم که شده جلا داده

خودشو رها کرده از یه سری آدم تعفن انگیز 

از یه سری افکار واهی

ودیگه نمیذاره کسی بهش توهین کنه تحقیرش کنه

و بی اجازه وارد دنیاش بشه

کسی که ضمیرناخودآگاه ش دیگه دختری نیست که سیگار به دست

با موهای ژولیده جلوی پنجره خیره شده به بن بستا

ضمیر ناخودآگاهش منی هست که 

بالای یه قله نشسته داره کنار آتیش در آرامش هوای خنک 

طبیعتو تماشا میکنه

فکر میکنم به چند سال بعد 

به خیابونی که دوستش دارم

دارم زیر بارون قدم میزنم وفکر میکنم به امشب

به ترافیک ملایم وشلوغی شهر ولبخنم که قرار نیست محو بشه

هر سال این موقع ها خودمو  محاکمه کردم

امشب از محاکمه سربلند بیرون اومدم

من آدم بدی بودم  شاید.ولی همه سعی مو برای خوب بودن کردم

من آدم پر حاشیه ای بودم شاید. ولی همه سعی مو برای حفط دلم و دینم کردم

شاید همه منو بداخلاق و حساس وحسود بشناسن ولی خودم میدونم چقد مهربونی دارم تو دلم

من یه مدت افسرده شدم شاید ولی نا امید از رحمت خدا هیچ وقت

من شاید موفقیتم آنچنان زیاد و راضی کننده نباشه بعد ازین

ولی من هرکاری ازدستم برمیومد کردم

شاید خیلیا با من رقابت کردن ولی من نه تو عشق نه تو درس نه تو ورزش

با احدی کل نداشتم الا خودم

شاید من خیلی جاها کم گذاشتم و گذشتم نقطه سیاه داره 

ولی با همه جون ودل آماده جبرانشم

شاید خیلی از دوستای واقعیمو(همه شو) از دست دادم

ولی کسیو پیدا کردم میرزه به همه دنیا

 

اینارو نوشتم

تا یه ماه بعد اگه یادم رفت.. امشبو... حرفایی که تو ذهن خودمه

و نمیتونم بنویسم یادم بیفته

واسه دل خودم فقط وفقط

تا شب بعد کنکور نمیام 

برام دعا کنید !به مراد  دلم برسم

گرچه فکر کنم سهمم از این یکسال رو پیشتر گرفتم

ز سعی راه عشق به پایان نمیرسد

در ترک کوشش است طریق نجات ما

my lovestories...
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 11 تير 1396 ساعت: 19:45