کام تلخ

ساخت وبلاگ
یکی یکی انگیزه های نوشتنمو مرور میکنم  اما هیچی پیدا نمیکنم تا برای اون بنویسم

در حالیکه آهنگ تکراری وبلاگم داره  تک تک  سلولای مغزمو به چالش میکشه

(هیچ وقت نتونستم درست و حسابی  یه آهنگی رو حفظ کنم)

نا امیدانه وبلاگهایی رو  که دوس داشتم ومیخوندمشون رو چک میکنم 

ولی بازهم همون پستای قدیمی وتکرای شون که هزار بار خوندمشون

**********

مرگ دختر هفت ساله همه جا سر وصدا به پا کرده 

یبار سر کلاس زمین شناسی مون 

دبیرمون گفت : هرچقدر فیلمای درام وتراژدیک و خشن ببینم ناراحت نمیشم

ولی کافیه تا روزنامه حوادث رو ورق بزنم  تا یک هفته غمگین باشم

خیلی سعی کردم وقتی تو جمع دارن در موردش حرف میزنن گوش ندم

ولی آخرش داداشم سر میز شام خفتم کرد

و اول تا آخر ماجرا رو با تمام جزییات ماجرا برام تعریف کرد

و بعدش در حالیکه شامشو یه لقمه چپ میکرد

گفت : اینجور آدمو نباید کشت ..میدونی چیکار باید کرد؟ NOT FOUND 

(با دهن پر )

نمیتونستم حد واندازه نفرتشو موقع

توصیف جزایی که براش تو دادگاه خودش در نظر گرفته رو تصور کنم...

بعدش هم بحث کشیده شد به همه آسیب های اجتماعی

تو عرض ده دیقه ای که 

خانواده فقط تو همون ده دیقه صمیمانه کنار هم جمع میشن

از اعتیاد قتل ..ت*ج*ا*و*ز و خشونت و تربیت نا سالم بچه ها صوبت شد 

تنها چیزی که تونستم بگم این بود که ازش نپرسیدن چرا این کارو کرده ؟

میشنیدم که مامانم داره در مورد قتل های قبلی فرد صوبت میکنه ... 

ولی دقیق نمی فهمیدم چی میگه

با خودم فکر میکردم چه بلایی سر آدم ها میاد که تا این حد وحشی میشه ؟ 

انسان چه چیزی رو فراموش میکنه که ب این بلا دچار میشه ؟

تنزل تا کجا ؟ 

بقول کسی : ذهنم خالیه

شایدم پر از کثافته ....

هرچی که هست دردناکه 

دلم میسوزه برای قلب هایی که از نفرت و اشتباه پر شدن

 

 

 

my lovestories...
ما را در سایت my lovestories دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karaneh2asmana بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 12:46